سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نرسیدن خیرت [به دوستان] به دوستی [آنان]با دیگران می انجامد . [امام علی علیه السلام]
مدرس( آقای شهید )

شهید مدرس درگفتگو با حجه الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه

حجه الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه را عموماً در سالگرد ترور شهید مطهری و دادگاه ها و بازجویی های گروه فرقان یاد می کنیم اما او پس از آن دادگاه به جز دوره کوتاه وزارت فرهنگ و ارشاد وقت خود در بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی صرف تحقیق در تاریخ معاصر ایران کرده است بنیادی که خود به شوخی می گوید همیشه نیمه تعطیل بود و حالا به خاطر پروژه های نیمه کاره و بزرگ پژوهشی که حمایت مالی نمی شوند شبه تعطیل شده است؛ پروژه های مهمی نظیر انعکاس اخبار دویست سال تاریخ معاصر ایران در روزنامه تایمز لندن.
 

از جهات مختلف شخصیت مرحوم مدرس شخصیت برجسته ای است یکی از ویژگی هایی که در او دیده می شود این است که در همه تصمیم ها نگاهش متمرکز به منافع ملی است به هیچ وجه مسائل عاطفی و عقیدتی را در تصمیماتش دخالت نمی دهد. مدرس، فقاهت را در مجلس نمایندگی می کند یعنی در واقع قبل از اینکه مدرس وکیل و نماینده مردم در مجلس باشد به عنوان پنج مجتهد طراز اولی که نجف باید معرفی می کرده وارد مجلس می شود.  مراجع باید بیست مجتهد را برحسب قانون اساسی مشروطه به مجلس معرفی می کردند و مجلس از این 20 نفر پنج نفر را انتخاب می کرد. به قدری شخصیت مدرس برجسته است که اصلا اسمی از بقیه نیست؛ گویی یک نفر مرجعیت و فقاهت را در مجلس نمایندگی می کند و او مدرس است. حتماً این مجتهدین پنج نفر بوده اند اما به قدری مرحوم مدرس تفاوت دارد که بقیه گم شده اند و رنگ باخته اند. کاملاً مورد اعتماد همه مراجع بوده و در بسیاری از موارد هم گره گشا. ما الان گاهی می بینیم که بر سر یک سری مسائل جزیی در مملکت هیاهو درست می شود در حالی که در دوره مشروطه یک اتفاق بزرگی به عنوان تصویب قانون مدنی در کشور افتاده است؛ براساس این مصوبه ملاک عمل در دادگاه های کشور مجموعه ای از قوانین شد که با قانون شرع تفاوت داشت بسیاری از مواد آن عرفی است؛ یک فقیه که همه مراجع به او اعتماد دارند چه طور این را امضا کرده است؟ این کار خیلی بزرگی است، ما امروز کسی را نداریم که یک چنین کار بزرگی بکند. تجربه سی ساله جمهوری اسلامی به ما نشان داد که چقدر از ناحیه احکامی نظیر سنگسار و ... خسارت به بار آمد؛ به واسطه اعمالی که به اسم اسلام انجام شد و همه هم به عنوان اسلام هیاهو می کردند و هنوز می کنند.در حالی که یک فقیه برجسته ای مثل مرحوم مدرس منطقی دارد درامضای قوانین مدنی که می گوید بعضی از قوانین اسلام هست که اگر فرض کنیم این قوانین ثابت است وتغییر نکرده هر دادگاهی نمی تواند چنین حکمی را صادر کند وقتی ما دادگاه هایی داریم که افراد کم سواد، کم اطلاع و آسیب پذیر در آنها سمت قاضی دارند نمی توان به اینها اجازه داد دست کسی را قطع کنند، باید یک فردی در سطح خیلی بالا باشد تا بتواند چنین احکامی صادر کند. مرحوم مدرس با این منطق که دادگاه های ما که چنین شرایطی ندارند تا بتوانیم چنین اختیاراتی بدهیم وهمین قوانین مدنی برای جامعه مفید است این مصوبه را امضا می کند. الان ما با تجربه هایی که در کشور داریم آرزو می کنیم که ای کاش همان قوانین مدنی باشد و در واقع با بودن مدرس هرگز مجلس به لحاظ تضاد شرع و عرف به بن بست نمی رسید و این گره ها را ایشان باز می کرد و در همه زمینه ها همین طور نگاه می کرد یعنی به قول امروزی ها یک شخصیت پراگماتیک و عمل گرا و واقع بین که به هیچ وجه به این تنگ نظری های رایج به اسم شریعت میدان نمی دهد؛ تنگ نظری هایی که بعد متاسفانه چه بد نامی هایی برای اسلام به وجود می آرود. اصلا چنین چیزهایی در شخصیتش نمی بینیم؛ تمام حساسیت هایش یک سری حساسیت های از نگاه بالاست و در کانون همه این حساسیت ها منافع ملی کشور است.
 کارنامه مرحوم مدرس در آن شرایط بحرانی جنگ جهانی اول و بعد تغییر سلطنت در همه زمینه ها و هم در کارکردن با اشخاص مختلف روشن و بارز است. برجسته ترین ویژگی های شخصیت مدرس مبارزه اش با استعمار بود و مخالفت ایشان با قرار داد 1919 وثوق الدوله در آن دوران روشن است کسی با این خصوصیات در یک مقطع دیگر یکی از طرفدارهای پرو پا قرص وثوق الدوله است و می گوید اگر این فرد تقویت نشود خطر دیکتاتوری رضاخان وجود دارد. درتمام فراز و فرودهای این دوره که مدرس فعال است و یک وقت توانسته اکثریت مجلس را با خود همراه کند و یک وقت دیگر تنهای تنها شده واقلیت حساب می شده در تمام این ها قامت استوار شخصیت وی را می بینیم و نوع عملکردش به گونه ای است که حریف غیر از کشتن او راهی پیدا نکرد. رضاخان خیلی تلاش کرد که به گونه ای مدرس را با خود همراه کند با وجود آن که افرادی مثل فروغی و داور را توانست راضی بکند اما مدرس را نتوانست جذب بکند. آن چه امروز از شخصیت مدرس می تواند برای ما جالب باشد همان نگاهی است که در آن مقطع مرحوم مدرس داشته است. او را مثل یک سیاستمدار عرفی می بینیم گویی که اصلا دغدغه ای به نام اسلام ندارد اینجور که امروز عده ای دغدغه اسلام دارند درحالی که او بیشتر از همه دغدغه اسلام را داشته است.
اگر همین نکته نقطه عزیمت سئوال بعدیمان باشد چگونه است که بینامتنیت یا الگوی حضرت امام که نماد اسلام سیاسی در تاریخ معاصر ماست مرحوم مدرس باشد؟ یا نقطه تمایز این دو شخصیت چه خواهد بود؟امام در دوره ای که مبارزه را رهبری می کرد تحت تاثیر مدرس بود اما وقتی که نوبت به اداره جمهوری اسلامی رسید به نظر می رسد ما از گذشته چندان تجربه ای نداشتیم یعنی مدرس در دوره مبارزه است که درخشیده اما بعد از این که مشروطه به ثمر رسیده و قرار شد جامعه با این سیستم اداره شود توسط یک دیکتاتور مصادره شد و همه انرژی و نیروی مدرس صرف درگیری و ایستادن مقابل رضاخان شده است. نوبت نرسید به آن که مدرس خودش را در مدیریت یک جامعه به نمایش بگذارد. به طور کلی ما در مبارزه تجربه های خوبی داشتیم اما این که جامعه اسلامی را اداره کنیم باید از صفر شروع می کردیم و با شیوه آزمون و خطا پیش می رفتیم و لذا این قسمت را امام در تاریخ معاصر الگویی نداشته است. امام به لحاظ سیاسی مثل دو متن است یکی زمانی که مشغول مبارزه با رژیمی فاسد است و این حریف را از پای در می آورد و متن دومی هست که حالا نظامی به عنوان اسلام می خواهد عملی بشود. اینجا در واقع ما کم آوردیم علتش هم این است که همه نیرو صرف پیامدهای آن کار اول شد و در واقع بعد از سقوط رژیم شاه در افتادن با زورمداران جهانی پیش آمد و گویی مجالی پیدا نشد که بنشینیم و ببینیم که یک نظام اسلامی باید چگونه باشد و در این قسمت کار افتاد دست کسانی که متاسفانه شاید با ویژگی های امام یا بیگانه و یا در مرزبیگانگی بودند. نگاه هایی از جنس نگاه مرحوم مدرس را ما در اداره جامعه نمی بینیم که به عنوان مثل دریک جامعه ای مثل ایران با یک دستگاه قضایی پر از کاستی نمی شود اختیارات وسیع به قاضی هایی بعضا کم سواد داد. متنها آن تب و تاب اسلام خواهی به اضافه یک هیاهوهای بدی که شکل گرفت جامعه را پر از مسائل عاطفی کرد که متاسفانه امروز ما تاوان آن را پس می دهیم. در هر حال در مرحله اول کار بزرگی صورت گرفت که یک مبارزه در تاریخ معاصر ایران بالاخره به صورت یک پروژه ناتمام بایگانی نشد چون ما تاریخ معاصرمان را که بررسی کنیم همه اش پروژه های نا تمام است حتی مشروطه. الان نسبت به مشروطه با انگیزه های مختلف بزرگ نمایی می شود و بی اطلاعی از تاریخ خیلی مضراست. در صدمین سالگرد مشروطیت بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی دو متن مهم را منتشر کرد که بسیار نیز برای ایجاد سئوال در ذهن نخبگان جامعه مهم بود. یکی اعتبار نامه های مجلس دوم است که در واقع اولین مجلس محسوب می شود چون مجلس اول قبل از استبداد صغیر صنفی بود واشکالات متعددی داشت انتخاباتش هم شباهت به آن چه که ما از انتخابات در ذهنمان هست نداشت. در واقع تجربه اول بعد از استبداد صغیر و مجلس دوم است. ما اعتبار نامه های نمایندگان این مجلس را منتشر کردیم . اولین سند به همان ترتیبی که در مجلس بوده اعتبار نامه نماینده ای از تهران است که با 170 رای انتخاب شده است. این چه شباهتی دارد به آن چه از پیروزی مشروطه در ذهن ماست؟ چون ما احساس می کنیم که همه مردم آمده اند به صحنه و یک حرکت مردمی رژیمی استبدادی را ساقط کرده است. اگر این طور هست پس چرا فردی با 170 رای وارد مجلس شده است. بیشترین رای دوهزار تا بود. همه متغییرها را در نظر بگیریم جمعیت تهران کم بود زن ها حق رای نداشتند سن رای از سن فعلی بالاتر بود بیسوادی مردم را هم در نظر بگیریم اما در تحصن سفارت شما می بینید که 20 هزار نفر متحصن می شوند. سئوال هایی اینگونه سئوال های جدی هست. در دوره ما متاسفانه معرکه گیری در همه زمینه ها رایج است و حاضر نیستند کار تحقیقی جدی انجام دهند واین بی سوادی تاریخی خیلی به ما لطمه زده و می زند. در هر صورت آن چه که ما میتوانیم به عنوان کارنامه حضرت امام روی آن تکیه بکنیم همان مرحله مبارزه است که بالاخره آن حرکت اولین حرکت بود که از یک طرف برآیند همه نهضت های پیشین است واز سوی دیگر به پیروزی رسید و در مقابل زورمداران تاریخ هم قد علم کرد تا اینجا خوب بود اما مرحله بعدی که مرحله تمدن سازی است که می بایست دراین مرحله همه دست به دست هم می دادند تا بتوانند تا یک نقشه راهی ارائه کنند متاسفانه از روز اول همه به جان هم افتادند.
یکی دیگر از ایراداتی که برخی نسبت به مرحوم مدرس وارد می کنند بحث مخالفت ایشان با جمهوری  است که می تواند یک تفاوت ایشان با حضرت امام نیز باشد چه عاملی موجب آن شد که مرحوم مدرس در آن برهه با ایده جمهوری به مخالفت برخیزد؟

من تمامی موضوعات این چنین را جزو بایسته های پژوهش در تاریخ معاصر ایران می دانم که در مورد آنها تحقیق نشده است. در همین مسئله من تئوری دارم که با فرضیه های دیگر تعارض دارد. من معتقدم اساساً خود رضا شاه به دنبال جمهوری نبود بلکه تنها رفقا و هم پیمانان روشنفکر خود را فریب داد. تصور عمومی بر این است که رضا خان به دنبال جمهوری بود و می خواست انتخاباتی برگزار کند و خودش رئیس جمهور بشود و دیگران آمدند و او را شکست دادند ولی واقعیتش این است که این خواسته آن مجموعه روشنفکرانی بود که فریب رضاخان را خورده بودند امثال داور و فروغی و تیمور تاش. در واقع رضاخان بولدزر مجموعه گردن کلفتی از روشنفکران ایرانی بود که دور قزاقی جمع شده بودند که هیچ سنخیتی با آنان نداشت ولی به هر حال آنان احساس می کردند که به یک بولدوزری احتیاج دارند تا یک سری گردنه های سختی را طی کند؛ و رضاخان نیز به اینها پیمان داده بود که تک روی نکند اما بعدها رضاخان که افق های روشنی را مقابل خودش دید هوس های دیگری کرد و خودش را از شر دوستان سابق رها کرد.
در زمینه جمهوری نیز یک شعاری را زودتر از موعدش و زمانی که باید مطرح می شد مطرح کرد و خودش هم بلافاصله آن را جمع کرد در حقیقت یک دعوایی مصنوعی درست کرد. شخصیت بزرگی مثل مرحوم مدرس و برخی دیگر از روشنفکران نیز قضیه را درست متوجه نشدند و فکر کردند که رضاخان واقعا به دنبال جمهوری است تا خودش به قدرت برسد اما در واقع رضاخان این ایده را مطرح کرد تا سوخت برود تا بتواند مرحله بعدی را آغاز کند. رضاخان خیلی باعجله به قم رفت. مراجع نجف هم آن موقع از طرف انگلیسی ها به قم تبعید شده بودند در بیت مرحوم آقای بروجردی که آن موقع بیرونی بیت شیخ عبدالکریم حائری بود در حضور مرحوم نائینی و احتمالا آقا سید ابوالحسن اصفهانی و این بزرگان حرف هایی زد و گفت که دنبال جمهوری نیست و قول و قرارهایی گذاشت و برگشت به تهران و گفت جمهوری منتفی است. هیچ کس نفهید اصلاً این غوغای جمهوری خواهی چه بود؟ معمولاً این را جزو موفقیت های مدرس و شکستی که مدرس به رضاشاه داده است به حساب می آورند شاید هم این طور بود اما بخش های مبهم در این قضیه زیاد است؛ در هر صورت آن جمهوری که توسط رضاشاه مطرح شد در واقع اولین قدم برای آن فاجعه ای بود که مدرس از آن می ترسید. برای مدرس روشن بود که این انگلیسها هستند که می خواهند رضاشاه را مسلط کنند و از ضعف قاجاریه استفاده و مشروطه را مصادره کنند. مدس به هر شکلی می خواست جلوی این فاجعه را بگیرد؛ پرده اول جمهوریت بود اما پرده های بعدی در راه بود.
در شرایط امروزی جامعه اگر بخواهیم مرحوم مدرس را الگوی یک نماینده مجلس بدانیم مجلس و نماینده آن چه ویژگی باید داشته باشد؟ متاسفانه ورود به این بحث سخت است چون وضع امروز ما وضعی نیست که بتوان آرزوی بودن کسی مثل مدرس را در مجلس کرد، خیلی تنزل کرده ایم. این گونه بحث ها نیز باید در گفتگوهای مشارکتی انجام بشود و جریان های مختلف در آن حضور داشته باشند و خود حکومت هم در آن مشارکت داشته باشد. اینگونه بحث ها مقدمه ای می خواهد و آن مقدمه این است که بپذیریم وضع خوبی نداریم این را الان همه می گویند اما حاضر نیستند لوازم آن را بپذیرند وقتی هم به زبان می آورند فرافکنی می کنند که تقصیر با دیگری است. چون وقتی گفته بشود که ما به جای خوبی نرسیدیم خواهند گفت این نا امید کردن مردم و هم سو شدن با صداهای بیگانه و از این حرفهاست، بنابراین وقتی می شود این حرفها را زد که گفت گو پذیرفته شود. اگر کسی مصاحبه های مختلف را جمع کند از آن ها یک اجماع مرکب بیرون می آید. همه به وضع موجود انتقاد می کنند شاید تند ترین انتقادها را خود آقای احمدی نژاد کرده و می کند اما می گوید این مربوط به گذشته است و من می خواهم این را درست کنم، چگونه؟ همه کشور را بدهید به من تا درست کنم! یک شعر و قافیه اینگونه درست می شود که آدم در قافیه اش می ماند.
اگر کسی بیاید و بگوید که به هر حال ما در همه زمینه ها تنزل کرده ایم همه صدایشان در می آید که تو حرف بیگانه ها را می زنی و مردم را مایوس می کنی و انقلاب را زیر سئوال بردی. به همین علت باید اول یک حرکتی برای جا انداختن یک حرف انجام بشود و آن این است که نمی خواهیم مقصر را معین بکنیم بلکه ببینیم این وضعی که داریم قابل قبول است یا نه؟ اگر پذیرفتیم که این وضع قابل قبول نیست آن وقت بپذیریم که برای برون رفت از این وضع یک مرحله گفت گو را تجربه کنیم. اجازه بدهیم این گفتگو انجام شود خود حکومت هم مشارکت کند و ببینیم که کجای کار اشکال دارد.
یکی از عجایب عصر اصلاحات علوی تاکید هایی است که علی بن ابیطالب به تعبیر امروزی روی حقوق شهروندی دارد و این که مردم آگاه بشوند؛ اصل این مسئله که به مردم بگویی این شما هستید که باید خلیفه تعیین کنید این بیعت شماست که تعیین کننده است. اگر شما بیعت نکنید حکومت مشروعیت ندارد؛ امیر المومنین اصرار خاصی روی این مسئله دارند. حتی آن روز که مردم هجوم آوردند تا او را انتخاب کنند اصرار داشت که به مردم بگوید فکر کنید آن نخبگانی که دیروز جمع شدند و این تصمیم را گرفتند کار تمام است اگر شما بیعت نکنید هیچ چیز تمام نیست و این را در طول زندگیش به صورت عجیبی تکرار می کرده است تا مردم آگاه شوند که حقوقی دارند و فقط حاکم نیست که حق دارد و حقوق دو طرفه است. یکی از روشن ترین گفتارها در این زمینه در جنگ صفین است، عجیب است چرا که محیط جنگ جای این حرفها نیست ولی امیر المومنین خطبه عجیبی دارند و این خطبه پی افزودی دارد؛ یعنی بعد از خطبه کسی بلند شده و تعریف و تمجیدی از امیرالمومنین کرده که ایشان از آن بوی تملق شنیده و به آن شخص پرخاش کرده تا باب ادبیات تملق را ببندد و یک خطبه مفصل تر از خطبه قبل در رد تملق و ادبیات تملق به یادگار گذاشته است.
علی ابن ابیطالب در این خطبه تصویری ارائه می کند از جامعه ای که با قانون اداره شود. اساس حرف این است که حق همیشه دو طرفه است حتی حق خدا؛ امیر المومنین می گوید اگر بنا بود یک استثنا در این زمینه باشد خدا بود ولی خدا خودش نخواسته این استثنا باشد تا باب استثناها باز نشود. در بین این حقوق دو طرفه آن فصل بسیار عظیم و مهم فصل سیاسی است و حقوقی که شهریاران و شهروندان بر هم دارند. جامعه ای که بخواهد با این نگاه اداره شود می شود جامعه مدنی. بعضی ها سخت شان است این حرفها را قبول کنند مخصوصاً با تجربه هایی که داریم ولی من می پرسم با این دید اگر بخواهد جامعه ای تشکیل شود نامش را غیر از جامعه مدنی چه می توان گذاشت؟ این مردم و حکومت حق برابری دارند و حکومت همان قدر می تواند از مردم تمنای تسلیم بودن در مقابل قانون را داشته باشد که خودش تابع قانون است. امیرالمومنین می گوید اگر جامعه ای اینگونه اداره شود می شود بهشت. اما می گوید این بار سنگین را غیر از دوش مردم نمی تواند ببرد حتی اگر یک نفر را استثنا کنید به اندازه همان یک نفر این بار زمین می ماند. من احساس می کنم هنوز ما این حرف را قبول نکرده ایم. همه برای دیگران نسخه می پیچند در حالی که با این پیچیدگی که وضع ما پیدا کرده و کلاف سر درگمی که بر آیند همه اشکالهایی بوده که ما داشتیم و مضاعف شده است این کلاف سردرگم باید با یک مشارکت عقلانی همه صاحبنظران و نخبگان باز بشود واولین قدمش این است که بپذیریم کارمان اشکال دارد و مرحله دوم تجربه گفت وگو است. ما تا امروز گفت و گو را تجربه نکرده ایم؛ تاریخ مطبوعات ایران را کسی نگاه بکند یا در اختناق است یا در هیاهو؛ هیاهویی که توجیه می کند اختناق را. اگر چنین گفت و گویی آغاز شود آن وقت جای این بحث هاست که ببینیم وضع مجلس و دولت و شعارهایی که داده ایم وخیلی حرفهای دیگر چگونه است و چگونه باید باشد؟
یک حرف خیلی بلند باز در ادبیات عصر اصلاحات علوی هست که کسی که ذاتاً ذلیل و ذلت پذیراست نمی تواند حق طب باشد کسی می تواند در مقابل هیولای باطل بایستد که از درون پوک نباشد وقتی افرادی را راحت می شود خرید و راحت رشوه داد دیگر بحث امثال مدرس را نمی تواند داشت. یک حرام خواری در جامعه ما فراگیر شده و این لقمه های حرام دیگر نمی گذارد ما مدرس داشته باشیم

معادیخواه در این مصاحبه نگاهی محققانه به موضوع شهید مدرس و رابطه او با امام خمینی دارد و به دور از توصیفات صرف و آمیخته با شعار سعی می کند شمایی روشن از این شخصیت معاصر ارائه دهد. او همین رویکرد دوری از شعار را در پاسخ به پرسش نهایی درباره شرایط کنونی جامعه مان نیز داشت؛ پاسخ او روشن بود: "بپذیریم که وضعیت فعلی مان مطلوب نیست و بعد برای برون رفت یک دوره گفتگو را تجربه کنیم". در ادامه این مصاحبه را که در دفتر بنیاد انقلاب اسلامی صورت گرفت می خوانید:در میان شخصیت های تاریخ معاصر شهید سید حسن مدرس در اندیشه ها و گفتار حضرت امام (س) برجستگی ویژه ای دارند و امام از ایشان بیش از دیگران به نیکی یاد می کنند علت این توجه ویژه ایشان به شهید مدرس چیست؟
به نظرمن فراتر از جایگاه مرحوم مدرس به عنوان یک نماینده مجلس و شخصیت سیاسی مورد توجه حضرت امام جا دارد در مقدمه یک بحث نظری با نگاه معطوف به روش شناسی تاریخ مطرح شود. یک اصطلاح در این زمینه به عنوان «بینامتنیت» رایج است. وقتی شما به یک متن مراجعه می کنید یکی از پرسش های کلیدی مربوط به این متن این است که این متن تحت تاثیر کدام متن نوشته شده است، آن متنی که متن مورد توجه از آن متاثر شده است به عنوان بینامتنیت مصطلح شده است؛ صرف نظر از مناقشه در اصطلاحات این نکته حرف درستی است. اگر متن را تعمیم بدهیم و شخصیت امام را هم به عنوان یک متن مورد مطالعه قرار بدهیم پرسش کلیدی این است که بینامتنیت امام چه شخصیت های هستند؟ این یک بحث نوینی است و علاوه بر آن بحث مهمی است. شخصیت هر انسان دارای شاکله ای است و این شخصیت خودش یک متن است و می شود تاجایی که این دانش پیش رفته آن را رمزگشایی کرد.
شخصیت های بزرگی مثل امام که ابعاد گوناگونی دارند یک بینامتنیت ندارند یعنی مثلاً اگر امام را کسی با ویژگی های عرفانی ایشان مورد توجه قرار دهد شاید بینامنتیش مرحوم شاه آبادی باشد به لحاظ اخلاقی شاید حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی باشد؛ اگر به لحاظ فقهی نگاه کند ممکن است به مرحوم شیخ عبدالکریم حائری برسد اما به لحاظ سیاسی بینامتنیت ایشان مرحوم مدرس است؛ یعنی شخصیت مدرس برای امام الگو بوده است. اگر از این نگاه به شخصیت امام توجه شود بحث های خوبی قابل طرح است و این که آیا این فرضیه درست هست یا نه؟ در مورد بعد سیاسی حضرت امام تا حدی از سخنان ایشان روشن است که درموارد متعدد نگاه ویژه ای به رفتار مرحوم مدرس دارند و کاملاً معلوم است که از او متاثرند. این امر را هم در مطالبی که از امام منتشر شده می توان دید و هم کسانی که با امام حشر و نشر داشتند می دانند که همیشه در هر زمینه ای که بحث پیش می آمد ایشان بلافاصله یاد مدرس می افتادند. انصافاً خود شخصیت مدرس هم در تاریخ فقاهت، سیاست و تاریخ معاصر ایران متن پررمز و رازی است؛ در او ویژگی های منحصر به فردی دیده می شود از جمله این که همه در تجلیل ازاو اجماع دارند. ملی ها، حتی گروههای چپ و گروههای مذهبی از او به نیکی یاد می کنند. درعصر خودش خیلی مورد احترام بوده و بعد هم این احترام اضافه شده است. عموماً یک انتقادی به مرحوم مدرس داشته اند که افراد دیگر را به حساب نمی آورده اما همین نکته را هم احترام آمیز مطرح می کنند، وقتی نگاه می کنیم می بینیم حقش بوده که این طور رفتار می کرده چون افراد دیگر در حد او نبوده اند. این جالب است که سیاستمداران حرفه ای از یک فرد روحانی و معمم اینگونه با احترام یاد بکنند، نکته عجیبی است و لذا شاید مشکل تر از امام یافتن بینامتنیت خود مدرس باشد چون در تاریخ ما کم کسی را می شناسیم که اینگونه بشود معرفی اش کرد. البته بحث دیگری نیز تحت عنوان متن های "خودرو" هست افرادی که که بدون سابقه و الگویی ظاهر می شوند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط احمد 89/10/24:: 9:31 صبح     |     () نظر